ما برنامهنویسها این شانس رو داریم که از بین روشهای مختلف کار یکی رو انتخاب کنیم. میتونیم فریلنسر باشیم، میتونیم کارمند باشیم و تو شرکت حضور داشته باشیم، میتونیم کارمند باشیم و دورکاری کنیم، و احتمالا مدل های خلاقانهتر همکاری. این که کدوم یکی از این روشهای کاری مناسب ماست ممکنه یه سوال خیلی شخصی باشه که با توجه به روحیه هر کسی جواب متفاوتی داشته باشه. اما به طور کلی هر کدوم این مدل کارها مزایا و معایب خودشون رو دارند که مطرح کردنشون میتونه بهمون کمک کنه که روش مناسب خودمون رو انتخاب کنیم. من اینجا سعی میکنم چند تا از مهمترین تفاوتها رو توضیح بدم.
درآمد:
از نظر درآمد من همیشه کار فریلنسری رو به کارگری ساختمون تشبیه میکنم. درآمد یه کارگر ساختمون مخصوصا اگه تخصصی داشته باشه پایین نیست. اما مشکلی که داره اینه که همیشه براش کار نیست! یه برنامهنویس فریلنسر هم نسبت به یه کارمند از یه پروژه درآمد بیشتری داره، اما تضمینی نیست که به محض اینکه این پروژه تموم شد پروژه دیگهای در راه باشه. البته این موضوع مشکل غیرقابل حلی نیست. برنامهنویس هر چی بهتر پرسونال برندینگ کرده باشه و شناخته شدهتر باشه شانس پیشنهاد شدن پروژه بهش هم بیشتره. و خب معمولا لازمهی این شناخته شدن گاهی چند سال کار کارمندی و انجام چند تا پروژه به نحویه که کارفرما راضی باشه.
مدیریت شخصی:
به نظر من این سختترین بخش کار یک فریلنسره. وقتی شما کارمند باشید ساعات کاری مشخصی دارید و طبق زمانبندی مشخصی که احتمالا براتون تعیین شده باید خروجی مشخصی رو تحویل بدید. اما اگر فریلنسر باشید داستان به کل فرق میکنه و مدیریت شخصی حرف اول رو میزنه. اینجا این خود شمایید که باید زمانبندی ها رو مشخص کنید و باز خود شمایید که باید کار رو طبق زمانبندی پیش ببرید. در واقع اینجا شما هم مدیر خودتونید و هم کارمند خودتون. هم باید اوضاع رو کنترل کنید و هم باید کار رو انجام بدید.
تو فریلنسری اگر نتونید خودتون و زمانتون رو مدیریت کنید، این خطر شما رو تهدید میکنه که همیشه مشغول کار باشید ولی کار نکنید. به این معنی که کاری که میتونید تو سه چهار ساعت انجام بدید رو از صبح تا آخر شب کش بدید. اینجوری واقعا کار نمیکنید، اما دائما ذهنتون درگیر کاره و نگرانید. و در نهایت نه درست کار کردید و نه درست تفریح و استراحت کردید.
تلهی همیشه مشغول کار بودن و کار نکردن یه تلهی خیلی خطرناکه که اگه تصمیم دارید بعد از مدتی فریلنسر بشید باید خیلی مراقبش باشید. برای دور موندن از این تله، یادگیری متدهای مدیریت زمان میتونه خیلی کمک کننده باشه.
مهارتهای نرم:
وقتی که کارمند باشید خیلی از کارها به عهده شما نیست. نیازی نیست بلد باشید چطور قرارداد ببندید، شاید خیلی نیازی نباشه که مهارت مذاکره رو بدونید، نیازی ندارید که سر قیمت هر پروژه چونه بزنید و … اما وقتی که فریلنسر باشید باید تمام این مهارتها رو بلد باشید. باید بدونید چطور قرارداد ببندید و چطور سر جزئیات مذاکره کنید و چطور برای کارتون قیمت تعیین کنید. اگر میخواید در مورد مهارتهای نرم مورد نیاز تو برنامهنویسی بیشتر بخونید اینجا رو ببینید.
معاشرت با آدمای دیگه:
این یکی از مزیتهای مهم کارمندی نسبت به فریلنسریه که اکثرا نادیده میگیرن. شما به عنوان یه کارمند صبح زود از خونه میای بیرون و بعد از طی مسیری وارد محیط کار میشی و در تمام مدتی که تو اون محیطی با همکارها معاشرت میکنی. بعد از ساعت کاری هم دوباره مسیری رو طی میکنی و وارد محیط خونه میشی. همین رفت و آمد ساده و همین حضور در کنار آدمای دیگه باعث میشه که به شیوههای مختلف با آدما معاشرت کنی و گپ بزنی. اما اگر فریلنسر باشی و به ویژه اگر برای کاهش هزینهها دفتر کارت همون اتاق خوابت باشه، از صبح تا شبت رو تو خونهای میگذرونی که شب هم همونجا قراره بخوابی! ابتدا ممکنه این جذاب به نظر برسه، اما در دراز مدت اثرات مخربی داره. اگر فریلنسر بتونه برای ساعاتش برنامه منظمی داشته باشه و تفریح رو هم کنار برنامههای دیگهش داشته باشه، میتونه از این خطر تا حد خوبی جلوگیری کنه. در غیر اینصورت افسردگی منتظرشه!
سر و کله زدن با مشتری:
این همه یکی دیگه از مزیتهای کارمندیه که شما معمولا از مشتری دور نگه داشته میشی. سر و کله زدن با مشتری یکی از کاراییه که خیلی سختتر از چیزی که تصور میکنیم و سپرده شده به مدیرای بیچارمون. اما وقتی فریلنسر باشی این دیگه وظیفه شماست که در طول کار سر تمام جزئیات با مشتری سر و کله بزنی و مذاکره کنی. بلد بودن فن مذاکره اینجا میتونه به شما کمک زیادی کنه.
ساعات کاری:
تقریبا تا الان هر چی گفتم از سختیهای کار فریلنس بود. پس خوبه که به عنوان آخرین نکته به مهمترین مزیت کار فریلنس هم اشاره کنم. بله، ساعات کاری انعطافپذیر! من به عنوان یه فریلنسر همیشه این شانس رو دارم که ساعات کاریم رو خودم انتخاب کنم. من میتونم در طول روز کار کنم و شب تفریح کنم یا برعکس. من میتونم به جای یک هفته کار کردن، سه روز شبانهروزی کار کنم و باقی هفته رو بزنم به جاده و مسافرت. یا مثلا اگه وسط روز دوستم با من کاری داشته باشه یا یهو خیلی دلتنگش بشم و بخوام ببینمش، هیچی چیزی نیست که جلومو بگیره و نذاره من برم پیش دوستم!
البته مدیریت شخصیای که بالاتر توضیح دادم اینجا خیلی مهمه. چون اگه نتونم زمانم رو درست کنترل کنم و کارا رو کش بدم، بعد از مدتی به خودم میام و میبینم نه درست کار کردم و نه درست تفریح کردم. باور کنید این بدترین اتفاقیه که یه فریلنسر میتونه تجربه کنه!
در پایان:
من سعی کردم مهمترین تفاوتهای فریلنسری و کارمندی رو اینجا لیست کنم و توضیح بدم. طبیعیه که خیلی از این تفاوتها از تجربه شخصی من سرچشمه میگیره. تجربهای که ممکنه با تجربه خواننده فرق کنه و برای همین با من موافق نباشه.
در مجموع اینکه شما فریلنسر باشید یا کارمند یا کارآفرین یا هر چیز دیگهای یه تصمیم فردیه که فقط خودتون بعد از اینکه با خلقیات خودتون آشنا شدید میتونید بگیرید. فقط لازمه توجه کنید که موقع گرفتن این تصمیم تحت تاثیر جو و تبلیغات بقیه قرار نگیرید با توجه به تواناییهای خودتون بهترین تصمیم رو بگیرید.
0 دیدگاه در “تفاوت فریلنسری و کارمندی”